روزهای بی همسری!
بعد از روزهایی که دوستان گله می کردن از حال و هوای گرفته و غمگین وبلاگ و نوشته هام، سعی کرده بودم روزهای شیرین تولد دخترم رو جایگزین اون ایام کنم تا هم فضای وبلاگ عوض بشه و هم حال و هوای خودم! اما متاسفانه دوباره سفر همسری و چله ی عزای اباعبدالله، غمگینم کرد. روزهای بی همسری رو در رفت و آمد بین خونه ی خودمون، خونه ی پدرشوهرم و منزل پدرم سپری میکنم. به امید خدا فردا کاروان شون به سمت وطن حرکت می کنه اما با حال و روز مرزها، دقیق مشخص نیست کی برسن! دو شبی هست که خانوم کوچولو تب میکنه. با این ریتم که روزها سرحال و قبراق، مشغول بازی میشه و نیمه های شب، تنش گرم میشه و با یکبار خوردن شربت استامینوفن به حال عادی بر میگرده! ...
نویسنده :
مهدیه
20:38